به گزارش مشرق، متن پیشروی سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی رئیس مؤسسه صدرا است که در شب هشتم محرم(دوشنبه ۲۶ شهریور ماه) در مسجد حضرت خدیجه کبری (س) است که مشروح آن در ادامه میآید:
نهضت عاشورا و مواجهه دو جهان: جهان یاران امام حسین (ع) و جهان یاران یزید
به لطف الهی، هر سال شاهد رونق بیشتر مراسمات عزاداری اباعبدالله (ع) در ایران و اقصی نقاط جهان هستیم. در سالهای اخیر دشمنان اسلام و اهل بیت(ع) تلاش زیادی برای دور کردن مردم از دستگاه عزاداری حسینی (ع) انجام دادهاند و با طرح انواع گوناگونی از شبهات، به دنبال تضعیف گرایش مردم به ویژه جوانان نسبت به مراسمات سنتی عزاداری محرم بودهاند. اما به تعبیر قرآن مجید، یُریدونَ لِیُطفِئُوا نورَ اللهِ بأفواهِهِم واللهُ مُتِمُّ نورهِ وَلَو کَرِهَ الکافرون؛ میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خداوند متعال بر خلاف میل کافران، نور خود را تقویت و تثبیت خواهد کرد.
البته باید توجه داشت که ما همچنان تا کیفیسازی و عمقبخشی به مراسمات عزاداری اباعبدالله (ع) و فاصله گرفتن از گفتارها و رفتارهای موهوم، موهن و انحرافی در این برنامهها راه درازی در پیش داریم. حوزههای علمیه، روحانیون و مراکز تبلیغ دینی در این زمینه وظایف مهم و بر زمین ماندهای دارند که باید با کمک بچههای فهیم و دلسوز در هیاتها دنبال بشود. از طرف دیگر، نباید انکار کرد که از فرصت محرم و حضور عاشقانه سیلی از جوانان با سلایق گوناگون در تکایا و هیاتها به صورت حداقلی استفاده میکنیم.
به اعتقاد من، ایدههای فراوانی برای تقویت برنامهها بدون به هم خوردن چارچوب سنتی آن وجود دارد که اتفاقاً وقت تحقق آن همین دوران است. باید بر اساس یک تفکر روشن، قوی، اصیل و مبتکرانه سال به سال از این فرصت به بهترین نحو برای اتصال پایدار جوانان به جریان فرهنگ و اندیشه اسلامی استفاده کرد. با همه اینها، توجه داشته باشید که همین حد از برنامهها، به رغم کاستیهایی که دارد، یک نعمت عظیم الهی است که نباید مورد قدر ناشناسی قرار بگیرد.
موضوع بحث من، معرفی دو جهان متفاوتی است که روز عاشورا در برابر هم صف آرایی کردند. یک جهان، مربوط به اباعبدالله (ع) و یاران ایشان است و جهان دیگر، جهان یزید و یزیدیان است. منظور از جهان، اتمسفری است که این دو جبهه و جریان در آن زیست میکنند. البته بحث من به هیچ وجه ذهنی نیست بلکه من قصد دارم از یک واقعیت کاملاً عینی صحبت کنم که هر چند مبدأ آن در تاریخ اسلام عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است لیکن تا الان ادامه دارد.
اگر کسی این دو جهان را نشناسد، درک درستی از فلسفه نهضت عاشورا و ضرورت تداوم آن تا پایان تاریخ نخواهد داشت. اینکه پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند: «علیٌ مَعَ الحق و الحقُّ مَعَ العلی یَدورُ حَیثُما دار» یعنی علی با حق است و حق با علی است و هر کجا علی باشد حق هم آنجاست، یا درباره بعضی از صحابه مانند جناب عمار یاسر (ع) که پیامبرگرامی اسلام میفرماید : «عمار مع الحق»، که البته در اینجا همراهی جناب عمار با حق در طول امام علی (ع) است نه در عرض ایشان، یک دلیلش این است که مشاهده زندگی و سلوک آنها بهترین مسیر برای تشخیص حق از باطل است.
شما یک طرف زندگی و سلوک مطهر و مشعشع علی (ع) را مشاهده میکنید که سر سوزنی در آن غل و غشی وجود ندارد و در طرف دیگر، زندگی کثیف و ننگین معاویه را مشاهده می کنید که فساد سراسر آن را گرفته است. اگر با منطق و عقلانیت جریان حق هم آشنایی نداشته باشید، همین مشاهده عینیت زندگی و سلوک محور و نماد این دو جریان یعنی امام علی (ع) و معاویه، کافی است که جریان حق را از جریان باطل تشخیص بدهید.
در ماجرای عبرتانگیز عاشورا نیز دو جهان متفاوت رخ نمایی میکنند که مشاهده این دو جهان کافی است که انسان متوجه حقانیت قیام حسینی (ع) و بطلان حرکت یزیدی بشود. یک طرف، محور و نماد جهان، نوه پیامبر (ص) و فرزند علی (ع) و فاطمه (س) سرور زنان عالم ایستاده که دربارهاش «حسینٌ منّی و أنا من حسین» آمده است که حیات او سراسر پاکی و نورانیت است؛ و در جهان دیگر، نماد و پرچم، یک انسان بد نسب، فاسق، فاجر، شراب خوار، بوزینه باز و زن باره ایستاده که حتی یک نقطه روشن در زندگی او پیدا نمیشود. همین چند نشانه کفایت میکند که انسان راه حق را از راه باطل تشخیص دهد. من در ادامه، به مهمترین مختصات این دو جهان اشاره خواهم کرد :
جهان عبودیت و توحید در برابر جهان کفر
یک طرف امام حسین (ع) ایستاده است که در آخرین لحظات عمر شریفش و در اوج سختی و بلا عرض میکند: «الهی رضاً برضائک، صبراً علی قضائک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین» و از این طریق، اوج بندگی خود را در مدار توحید به ساحت حق تعالی اظهار میکند. در بین یاران حسین (ع) هم همین طور، شما در واقعه عاشورا، کسی را از زن و مرد، پیر و جوان مشاهده نمیکنید، که با مراتب گوناگونی که دارند، ذرهای در ایمان و در عبودیت خود دچار ضعف و تردید شده باشند یا قدمهایشان لرزیده باشد.
در طرف دیگر، یزید بن معاویه هست که با سرودن اشعاری مانند «لَعِبَت هاشمُ بالمُلکِ فَلا؛ خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نَزَل» اصل نبوت پیامبر (ص) و وحی و رسالت را به کلی منکر میشود. در اطرافیان یزید هم، پر است از منافقینی که اگر شرایط به آنها اجازه می داد، و به مستی و جنون یزید گرفتار نبودند، کفر خودشان را در ملأ عام بر ملا می کردند.
جهان وفای به عهد در برابر جهان بدعهدی و خیانت
یک طرف جهانی است که همه در آن به دنبال وفای عهدشان با رسول خدا هستند و لذا اباعبدالله (ع) در همان ابتدای سفر انگیزه خود از این قیام را تداوم خط جد بزرگوارش رسول خدا (ص) اعلامی میکند و میفرماید: «خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاح فی امهِ جَدّی اُرید ان آمُر بالمعروف و أَنهی عَنِ المنکر و أسیرَ بسیرهِ جدّی و أبی علی بن ابی طالب» و همه آنهایی هم که با حضرت همراه شدهاند. نیز هدفی جز یاری رساندن به امام حسین (ع) در تحقق این هدف حیاتی ندارند، اما در جهان مقابل، بحث بر سر منحرف ساختن خط نبوی (ص) و ایجاد یک اسلامی دروغین در جهت تأمین منافع کثیف شجره ملعونه بنی امیه است.
حتی درباره دعوت مردم کوفه هم این دو جهان متفاوت ظهور میکند. در یک جهان حسین (ع) و یاران او همچون مسلم بن عقیل قرار دارد که بر اساس دعوت و قول و قرار مشخص با بزرگان کوفه به سمت کوفه در حرکتند، و در مقابل، جهانی که در اثر ایمان های سست و شخصیتها پست و فرو مایه، دنیای بیارزش یزدیان را به همراهی با امام حسین (ع) یعنی قطب عالم بشریت ترجیج می دهند و دست به یک خیانت بزرگ و تاریخی می زنند.
جهان عقل و آزاداندیشی در برابر جهان جهل و دُگم اندیشی
یک طرف، جهانی است که به دنبال «یثیرو لهم دفائن العقول» است و میخواهد عقول خفته مردم را بیدار کند و بند اسارت و بردگی را از فکرها و اندیشهها باز کند و با معرفی حقایق و نشان دادن جهنمی که یزیدیان برای مردم درست کردهاند، همه را به صلاح و فلاح برساند و در طرف دیگر، جهانی است که میخواهد با رواج مستی و ناهوشیاری و یا قفل زدن به اندیشهها، دیدگان را از مشاهده حقایق مسلم و بهشتی که امام حسین (ع) در همین عالم به همگان معرفی میکند، محروم کند.
توجه داشته باشید، خط جریان یزیدی، خط فریب است. خط عوض کردن جای صدق و کذب است؛ خط فتنه است؛ می خواهد با پاشیدن خاک به چشمان مردم، چشم آنها را برای مشاهده حقانیت قیام حسینی (ع) نابینا کند. حتی وقتی امام حسین (ع) میخواهد با خواندن خطبههای پیدرپی روشنگری کند، جریان یزیدی مانند کفار صدر اسلام که مانع از شنیده شدن تلاوت قرآن از سوی پیامبر در کنار کعبه میشدند، با ایجاد سر صدا و سوت و هل هله مانع از شنیدن سخنان امام (ع) میشود.
جهان صلح و دوستی در برابر جهان جنگ و خشونت
اصولاً امام حسین (ع) با هدف جنگ به سمت کوفه حرکت نکرده است. کاروان امام حسین (ع) یک کاروان جنگی نیست. کسی که به دنبال جنگ است، زن و بچه را همراه خود نمیبرد. هدف امام (ع) روشن است. توجه داشته باشید که در جهان امام حسین (ع) جنگ معنای جز دفاع ندارد. اصولاً اسلام یک دین صلحگرا است. لذا همه جهادها در صدر اسلام از نوع دفاعی یا پیشگیرانه است. اما در نقطه مقابل، برای جهان یزیدی صلح معنایی ندارد. اساساً جریان یزیدی حیات خود را در گردنکشی و جنگ و غارت معنا میکند. پیام یزید برای حاکم مدینه این است که یا از حسین بن علی بیعت بگیر یا سرش را برایم بفرست. با این وصف، سپاه یزید از ابتدا آرایش جنگی دارد و از هر گونه جنایت علیه کاروان امام حسین (ع) ابایی ندارد.
جهان عدالت در برابر جهان ظلم
جهان امام حسین (ع) جهان عدالت است. عدالت رکن قیام امام (ع) است و اگر عدالت را از قیام امام (ع) جدا کنید، قیام حسینی بی معنا خواهد بود. امام حسین (ع) در نامه معروفشان به مردم کوفه میفرمایند: «اما بعد، فَقَد عَلِمتُم أنَّ رسول الله (ص ) قد قال فی حیاته: مَن رَأی سُلطاناً جائِراً مُستَحلاً لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهد الله، مخالفاً لِسُنَه رسول الله، یَعمَلُ فی عباد الله بالاثمِ و العدوان، ثُمًّ لَم یُغَیِّر بقولٍ و لا بفعلٍ، کان حقیقاً عَلَی اللهِ أن یُدخِلَهُ مُدخِلَه» یعنی بیشک میدانید که رسول خدا (ص) در زمان حیاتش فرمود: هر کس عالم ظالمی را مشاهده کند که در اثر ظلم و جور محرمات الهی را حلال شمرده و عهد و پیمان های الهی را شکسته و با سنت و سیره رسول خدا مخالفت کرده و در میان بندگان خدا با گناه و دشمنی عمل میکند و در مقابل چنین حاکم ستمگری هیچگونه عکسالعمل رفتاری یا گفتاری از خود بروز ندهد، خداوند چنین انسانی را در جایگاه همان ظالم ستمگر داخل میکند و سرنوشت آندو یکی است.
در نقطه مقابل جهان امام حسین که جهان عدالت است، همانطور که امام (ع) در نامه خود به مردم کوفه فرمودند، جهان یزید جهان ظلم و تبه کاری است. هویت آنها با ظلم در آمیخته، چه در غصب جایگاه خلافت و چه در اقدامات ظالمانه ای که در جهان یزیدیان به سکه رایج تبدیل شده است. شما به سلوک اجتماعی ائمه اطهار (ع) نگاه کنید، سر سوزنی بیعدالتی در حیات سیاسی آنها پیدا نمیشود. کار به جایی میرسد که گفتند : قُتِلَ علیٌ لِشِدَه عَدلِه» یعنی علی (ع) را به خاطر پافشاریاش بر روی عدالت به شهادت رساندند.
جهان دنیاگریزی در برابر جهان بردگی دنیا
جهان امام حسین (ع) جهان دوری از دنیا طلبی است. البته اسلام با نعمات دنیوی که خدای متعال در اختیار انسان ها قرار داده مشکلی ندارد بلکه همواره روی استفاده صحیح از این نعمات تاکید دارد. شما در تعالیم اسلامی هیچ کجا فقر را مطلوب نمیبینید. امام علی (ع) میفرمایند : اگر فقر را ببینم، هر آینه سرش را از تنش جدا میکنم. یعنی آن را ریشهکن میکنم. عامل بسیاری از عقبماندگیها هم همین فقر است؛ حتی عقبماندگی فرهنگی.
لذا اسلام با برخورداری و رفاه متعادل مشکلی ندارد؛ مشکل آنجاست که دنیا میشود هدف، ظواهر و اعتباریات اینجهانی اصالت پیدا میکند و آخرت و زندگی ابدی انسان به پای دنیای فانی ذبح میشود. چنین دنیایی حتماً دنیای مذموم است و مصداق دنیاطلبی و دنیاپرستی است. در جهان امام حسین (ع) ظواهر دنیایی چنانچه پدر بزرگوارشان میفرمایند، از آب عطسه بز بیارزشتر است. در نقطه مقابل، جهان یزیدیان، جهان شیفتگی و بندگی دنیاست. اساساً خیلی از حوادث تلخ عاشورا بر روی دنیاپرستی یزدیان بنا شده است. بیشتر کسانی هم که از بزرگان آن روزگار با یزید همراه شده اند به دنیال آباد کردن دنیای پستشان هستند. مثلاً ابن سعد چرا با یزید همراه شده است؟ جز این است که بتواند حکومت ری را به دست بیاورد؟ آنهایی هم که سودای حکومت نداشتند، یا برق سکه های طلای ابن زیاد آنها را به کربلا کشانده بود یا ترس از عقوبت.
جهان لبریز از عشق و معنویت در برابر جهان منجمد و تهی از معنویت
جهان امام حسین (ع) و یاران امام جهان عشق به لقاء الهی است. جهانی است مملوّ از صفای باطنی و معنویت است. شما میدانید که سپاه یزید بنا داشت در روز تاسوعا حمله را آغاز کند. وقتی امام حسین (ع) به واسطه مراجعه ابوالفضل العباس (س) به میدان از برنامه دشمن آگاه شدند، به حضرت عباس (ع) مأموریت دارند که یک روز از سپاه یزید مهلت بگیرند. میفرمایند : «إرجَع إلیهم، فَإنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلی غُدوَهِ و تَدفَعَهُم عَنّا العَشِیَّهَ لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبِنا اللّیلهِ و نَدعوه و نَستَغفِره فهو یَعلَم أنی کُنتُ أُحِبُّ الصلاه لَه و تِلاوَه کِتابِه و کِثرَه الدُّعا و الاستِغفار» یعنی نزد آنها برگرد، چنانچه توانستی از آنها بخواه که جنگ را تا سپیده دمِ فردا به تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر تا در این شب به درگاه خداوند نماز بگذاریم و به راز و نیاز و استغفار بپردازیم. خدا میداند که من نمازِ برای او و تلاوت کتابش و راز و نیاز فراوان و استغفار دوست دارم.
یا شما اقامه نماز جماعت ظهر عاشورا را در نظر بگیرید؛ این نماز آن قدر برای امام و یاران ایشان مهم است که تعدادی برای برگزاری این نماز و حفاظت از جان امام جان به شهادت رسیدند. دعاهای امام (ع) هم کاملاً عاشقانه است و از عمق عشق حضرت به لقاء الهی حکایت می کند. در نقطه مقابل، جهان یزید، جهان منجمد و خالی از معنویت است. البته بعضی ظواهر دینی مانند نماز کنار گذاشته نمی شود اما جهان یزید پیوندی با معنویت ندارد بلکه بر علیه همین معنویت شمشر کشیده است.
جهان شهادت و فلاح در برابر جهان هلاکت و شقاوت
صحنههای شهادت طلبی امام و یاران امام در قضیه عاشورا تکان دهنده است. شب عاشورا، ابتدا امام از یاران خواستند که از تاریکی شب استفاده کنند و همراه با اهل بیت امام (ع) از کربلا خارج شوند. امام فرمودند اینها با من کار دارند و شما میتوانید بروید. در آن شب صحنههای عجیبی رخ داد. بعد که اصحاب هر کدام نظرشان را درباره همراهی با امام را گفتند، امام فرمودند فردا همه شما به شهادت خواهید رسید و سپس پرده را از روی چشم ها کنار زدند و جایگاه تک تک اصحاب در بهشت را نشان دادند. در این موقع بود که قاسم این حسن خطاب به امام عرض کرد : عمو جان! «و أنا فی من یقتل؟» آیا من هم جزو کشته شدگان فردا خواهم بود؟ امام در پاسخ فرمودند : پسر برادر! «کیف الموت عندک؟» مرگ نزد تو چگونه است؟ قاسم عرض کرد : «احلی من العسل» یعنی شیرین تر از عسل!
ببینید این ها به شهادت در راه خدا چگونه نگاه می کردند. قبل از این، زهیر این قین که ماجرای آن را میدانید، به حضرت (ع) عرضه میدارد : « به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان بدارد.» اصولاً نوع نگاه جهان حسینی (ع) به مرگ متفاوت است. مولوی چه زیبا میگوید : اقتلونی اقتلونی یا ثقات *** ان فی قتل حیاتاً فی حیات. در نقطه مقابل، جهان یزیدی جهان ترس و وحشت است. جهانی نیست که با شهادت انسی داشته باشد. جهان هلاکت است. جهان سقوط در درکات است. جهاد آنها به همان اندازه اهداف آنها بی ارزش است.
جهان انسانیت و آزادگی در برابر جهان توحش و درندگی
جهان امام حسین (ع) جهان انسانیت و اخلاق الهی است. در کل زندگی اهل بیت و امام حسین (ع) به ویژه در کربلا، ذره ای بی اخلاقی و ذره ای قساوت در جهان امام حسین (ع) وجود ندارد. وقتی حر با لشگرش به امام می رسد و تقاضای آب میکند، کاروان امام تشنگان را سیراب میکند. اما در نقطه مقابل ببینید جهان یزیدی از آب دادن یک طفل شش ماهه دریغ میکند ... . امام در لحظات آخر زندگی خود می فرمایند : «یا شیعه آل ابی سفیان! إن لَم یَکُن لَکُم دین و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعاد، فَکونُوا أحراراً فی دُنیاکُم» یعنی اگر دین ندارید و از روز حساب باکی ندارید، لااقل آزاده مرد باشید. جنایت علیه زنان و کودکان بی دفاع به دور از آزاد مردی است.
ممکن است کسی دین هم نداشته باشد. اما آزادگی اجازه این همه جنایت فجیع را به او ندهد. جهان یزیدی نه تنها جهان بیدینی است، بلکه جهان نامردی است. لذا اینها در روز عاشورا و بعد در جریان اسارت اهل بیت امام (ع)، از هیچ ظلم و ستمی و از هیچ بی رحمی ای دریغ نکردند. البته دعب جهان یزید همیشه اینگونه بود است. بعد از قضیه عاشورا چه در هجمه به مدینه در سال ۶۳ هجری قمری و قتل عام و مظالم عظیمی که در آنجا رخ داد و چه در موارد دیگر، این ها مانند اسلافشان فحایع بزرگی را خلق کردند که تاریخ نمیتواند آنها را فراموش کند. امروز هم اگر دقت کنید، جریان یزدی تغییری نکردهاند. در یمن، در بحرین، در سوریه و غیره.
خُب! امشب، شب حضرت علی اکبر (ع) است. من قصد ندارم روضه تفصیلی بخوانم. فقط در همین حد میگویم که امام حسین (ع) به راحتی به بنی هاشم اجازه میدان رفتن نمیدادند اما به محض آنکه علی اکبر (س) اجازه خواست امام موافقت کردند. خودشان لباس رزم را بر تن علی اکبر (ع) کردند. بعد هم یک خداحافظی عجیبی را فرزند برومندشان دارند. جوری با حسرت و مأیوسانه به قد و بالای علی اکبر نگاه می کنند که انگار دیگر بازگشتی در کار نیست. نوشتند بیبیها هم دور علی اکبر را گرفتهاند تا بلکه میدان نرود. امام حسین (ع) دستان مبارکشان را زیر محاسنشان بردند و عرضه داشتند : الّلهُمَّ اشهَد عَلی هؤلاءِ القَوم فَقَد بَرَز إلیهم غُلامٌ أشبَه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک» یعنی خدایا تو گواه باش، جوانی را که شبیهترین مردم، چه از جهت صورت و چه سیرت، به رسول خداست را به میدان فرستادم.
و سَیَعلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا ایَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبُون.